تضمین از قطعه ناصر خسرو
ناصر خسرو قبادیانی قطعه ای مشهور به نام " عقاب مغرور " دارد با این شروع:
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست وز بهر طمع بال و پر خویش بر آراست
مرحوم حاج میرزا محمود حامدی از این قطعه تضمینی کرده با این شروع :
"از سبزه صبا طرف گلستان چو بیاراست بر شد ز فلک نغمه مرغان ز چپ و راست
ناگاه شد این قصه ز مرغی به نوا راست روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست
بهر طلب طعمه پر و بال بیاراست"
اما این دو بیت را جا انداخته و تضمین نکرد...
"چون من که تواند که پرد در همه عالم از کرکس و ققنس و سیمرغ که عنقاست
در خاک تپان گشت و بیفتاد چو ماهی وانگه نظر خویش گشاد از چپ و از راست"
از این رو شاعرانی از دشتی به استقبال از تضمین حامدی دو بیت بالا را تضمین نمودند...
1- مرحوم سیدعلی اکبر بهزادی
زین کرت و زین صولت و زین جاه و جلالم شاهین قدر مات از این قدرت بالم
بیهوده من از قدرت پرواز نبالم "چون من که تواند که پرد در همه عالم
از کرکس و ققنس و سیمرغ که عنقاست"
آن شوکت و آن هیبت و آن قدرت شاهی یکباره به دل گشت بدین روز تباهی
گردید نگون سار و سبک چون پر کاهی " بر خاک در افتاد و تپان گشت چو ماهی
ناگه نظر خویش گشاد از چپ و از راست"
2- ایرج اسدی
بر اوج گشایم پر پرواز دمادم با حشمت و با هیبت و مردانه و محکم
فارغ ز همه قید زمان هستم و از غم "چون من که تواند که پرد در همه عالم
از کرکس و ققنس و سیمرغ که عنقاست"
می کرد مکرر به پر خویش نگاهی آگاه نبد هیچ ز تقدیر الهی
پنداشت که خود می نرود سوی تباهی "در خاک بیفتاد و تپان گشت چو ماهی
ناگه نظر خویش گشاد از چپ و از راست"
3- سید اسماعیل بهزادی
تا بال گشایم به سرا پرده ی اعظم از سایه ی من آب شود زهره ی ضیغم
از شوکت پرواز من این گشت مسلم "چون من که تواند که پرد در همه عالم
از کرکس و ققنس و سیمرغ که عنقاست "
دست قدر از چرخ کشد تا که کلاهی پرواز کند مرگ چو افکند نگاهی
ناگه نظر خویش فکند از چپ و از راست"
4- سیدمحمدرضا هاشمی زاده
در واژه ی پرواز عقاب است معظم خورشید جهان زیر پر ماست مسلم
مائیم در آفاق چو طوفان مجسم " چون من که تواند که پرد در همه عالم
از کرکس و ققنس و سیمرغ که عنقاست"
غافل چو شد آن مرغ ز تقدیر الهی افتاد از آن اوج و در آمد به تباهی
آن عاقبت کبر و غرور است که ماهی " بیچاره تپان گشت و در افتاد چو ماهی
ناگه نظر خویش گشود از چپ و از راست"
5- احمد منصوری
اسباب جهانداری من هست فراهم از شهپر اقبال و چنین پنجه محکم
تقدیر دل اشفته از این امر مسلم "چون من که تواند که پرد در همه عالم
از کرکس و ققنس و سیمرغ که عنقاست"
آورد ز کانون دل خون شده آهی چون ناله مجروح در افتاده به چاهی
غیر از ره تسلیم نمی دید چو راهی " در خاک بیفتاد و تباه گشت چو ماهی
وانگه نظر خویش گشود از چپ و از راست"
سید اسماعیل بهزادی: