مراسم‌ تجليل‌ از مقام‌ ادبي‌ شاعر فرهيخته‌ي‌ شهرستان‌ دشتي‌ سيد اسماعيل‌ بهزادي‌



مراسم‌ تجليل‌ از مقام‌ ادبي‌ شاعر فرهيخته‌ي‌ شهرستان‌ دشتي‌ سيداسماعيل‌ بهزادي‌ به‌ همت‌ انجمن‌هاي‌ ادبي‌ و اهل‌ قلم‌ و باهمکاري‌ اداره‌ فرهنگ‌ و ارشاد اسلامي‌ شهرستان‌ دشتي‌ در سالن‌ فرهنگي‌ هنري‌ارشاد خورموج‌ برگزار شد. اين‌ مراسم‌ که‌ با استقبال‌ چشم‌گير علاقه‌مندان‌ به‌ شعر محلي‌ همراه‌ بود شاعران‌ محلي‌ سراي‌ نامي‌ شهرستان‌ و استان‌ به‌ قرائت‌ اشعار خود پرداخته‌ و هم‌چنين‌ دو تن‌ از دبيران‌ محقق‌شهرستان‌ به‌ نقد و بررسي‌ اشعار سيداسماعيل‌ بهزادي‌ پرداختند. گفتني‌ست‌ در حاشيه‌ي‌ اين‌ مراسم‌ رييس‌ اداره‌ فرهنگ‌ و ارشاد اسلامي‌ شهرستان‌ دشتي‌ در گفتگو با خبرنگار نسيم‌ جنوب‌ با تأکيد برپاس‌داشت‌ مقام‌ علمي‌ هنري‌ و ادبي‌ شخصيت‌هاي‌ برجسته‌ي‌ شهرستان‌ خاطرنشان‌ ساخت‌: اين‌ مراسم‌ پس‌ از بزرگ‌داشت‌ حاج‌ علي‌ مرادي‌ و ايرج‌ اسدي‌ سومين‌ مراسمي‌ست‌ که‌ در جهت‌ تجليل‌ از مقام‌هاي‌ادبي‌ شهرستان‌ برگزار مي‌گردد. اکبر بردستاني‌ اضافه‌ کرد: در آينده‌اي‌ نزديک‌ قصد داريم‌ از هنرمند و شروه‌خوان‌ برجسته‌ي‌ استان‌ پولاد اسماعيلي‌ تجليل‌ به‌ عمل‌ آوريم‌.
سيد اسماعيل‌ بهزادي‌ پير نيست‌ اما موهايش‌ سفيد شده‌اند. دل‌ جواني‌ دارد و در آخرين‌ سال‌ تدريس‌ از عشق‌ حرف‌ مي‌زند. پشت‌ ساش‌ روي‌ صندوق‌ چوبي‌ بسيار قديمي‌ که‌ تلويزيون‌ قديمي‌تر بر روي‌ آن‌گذاشته‌ شده‌ و در کنارش‌ يک‌ ضبط و يک‌ گرامافون‌ دقيانوسي‌ قرار دارد شاخ‌ بلند بسيار زيبايي‌ توجه‌ ما را به‌ خود جلب‌ مي‌کند. مي‌گويد به‌ شکار علاقه‌ي‌ زيادي‌ دارد مثل‌ همينگوي‌ و من‌ با خود زمزمه‌ مي‌کنم‌:بس‌ قوچ‌هاي‌ مغرور/ تا مرز پرتگاه‌/ از پيش‌ رانده‌ است‌/ بسيار/ از تصادم‌ دو شاخ‌/ لرزيده‌اند / قوچ‌هاي‌ جوان‌/ حتي‌ نرينه‌ هاشان‌/ خشکيده‌ / بي‌ گمان‌/ در پشت‌ تپه‌ها / کدام‌ قوچ‌/ جولان‌ دهد/ دو شاخ‌ را....لحن‌ دل‌نشيني‌ دارد و مجلس‌اش‌ گرم‌ است‌. متولد 1328 خورموج‌ و دانش‌آموخته‌ي‌ ادبيات‌ مي‌باشد. تا به‌ امروز سه‌ کتاب‌ آواي‌ دشت‌ شايد دلت‌ که‌ آن‌ همه‌ دريا بود و نامت‌ چه‌ مستعار مانده‌ است‌ را به‌ چاپ‌رسانده‌ و عشق‌ مويه‌ها را زير چاپ‌ دارد. به‌ بهانه‌ي‌ برگزاري‌ بزرگ‌داشت‌ اين‌ معلم‌ و شاعر محبوب‌ با وي‌ به‌ گفتگو نشستيم‌ که‌ ماحصل‌ آن‌ پيش‌ روي‌ شماست‌.
ـ جناب‌ آقاي‌ بهزادي‌ حضرتعالي‌ در سه‌ ژانر شعر محلي‌ شعر کلاسيک‌ و شعر آزاد شعر سروده‌ و مي‌سراييد. ضمن‌ بيان‌ تشابه‌ و تفاوت‌هاي‌ سه‌ ژانر فوق‌ بفرماييد در کدام‌ ژانر موفق‌تر بوده‌ايد
ـ ببينيد اين‌ سه‌ نوع‌ شعر از نظر محتوا کاملا با هم‌ متفاوت‌اند حتا مضمون‌ عاشقانه‌ در هر سه‌ ژانر بيان‌ متفاوتي‌ دارد. تشخيص‌ موفقيت‌ يا عدم‌ موفقيت‌ در هنر به‌ طور کلي‌ بسته‌گي‌ به‌ نظر خواننده‌ يا شنونده‌دارد. از اين‌ که‌ مي‌گويم‌ شنونده‌ چون‌ اشعار محلي‌ من‌ به‌ وسيله‌ي‌ نوار کاست‌ منتشر شده‌ و هنوز به‌ صورت‌ کتاب‌ تدوين‌ نشده‌ است‌ و با وجود اين‌ اگر آمار گرفته‌ شود شعر محلي‌ طرفدار بيش‌تري‌ در استان‌ داشته‌ ودرنتيجه‌ موفقيت‌ با اشعار محلي‌ است‌ و اين‌ هم‌ علت‌هاي‌ خاص‌ خودش‌ را دارد يکي‌ اين‌که‌ به‌ زبان‌ محلي‌ است‌ دوم‌ اين‌ که‌ ماجراها براي‌ شنونده‌ مأنوس‌ است‌ و مخاطب‌ آن‌ مخاطب‌ عام‌ هستند لذا زودمضامين‌ را درمي‌ يابند و هم‌چنين‌ آن‌چه‌ در شعر بيان‌ مي‌شود اتفاق‌هاي‌ ملموس‌ است‌ که‌ براي‌ تک‌ تک‌ افراد ـ حالانه‌ به‌ اين‌ شدت‌ ـ اتفاق‌ افتاده‌ و يا نمونه‌اش‌ را از دوست‌ و يا همسايه‌ شنيده‌ يا ديده‌اند.زبان‌زبان‌ طنز است‌ و گرايش‌ مردم‌ به‌ طنز بيشتر است‌ و البته‌ اين‌ دليل‌ نمي‌شود که‌ کارهاي‌ کلاسيک‌ و آزاد من‌ ارزش‌ هنري‌ کم‌تري‌ دارند. به‌ نظر خودم‌ خيلي‌ هم‌ بيش‌تر از اشعار محلي‌  ارزش‌ هنري‌ دارند اماچون‌ توفيق‌ عامه‌ پذيرفته‌ پس‌ موفق‌تر از دو ژانر ديگر معرفي‌ شده‌ در محدوده‌ي‌ استان‌ و به‌ خصوص‌ شهرستان‌ خودمان‌.
ـ چگونه‌ مي‌توان‌ بين‌ اين‌ سه‌ ژانر ارتباط و تعامل‌ برقرار کرد
ـ بين‌ اشعار محلي‌ و کلاسيک‌ و آزاد به‌ جز محتواي‌ عاشقانه‌ آن‌ هم‌ تاحدودي‌ هيچ‌ ارتباطي‌ وجود ندارد. شايد بتوان‌ بين‌ کلاسيک‌ و آزاد ارتباط و تعاملي‌ آن‌ هم‌ در زمينه‌ي‌ محتواي‌ عاشقانه‌ برقرار کرد اما خودمعتقدم‌ که‌ اين‌ هر سه‌ ژانر مقوله‌ هايي‌ جداگانه‌ دارند.
ـ اگر بخواهيد از بومي‌گرايي‌ تعريفي‌ ارائه‌ کنيد چه‌ مي‌گوييد و در صورتي‌ که‌ با ما در خصوص‌ تفاوت‌ بين‌ شعر محلي‌ و بومي‌ هم‌ عقيده‌ايد تفاوت‌ آن‌ را در چه‌ مي‌دانيد
ـ ببينيد بومي‌گرايي‌ در شعر محدود مي‌شود به‌ منطقه‌اي‌ که‌ شاعر در آن‌ زندگي‌ مي‌کند. نيما از داروک‌ مي‌گويد و آمدن‌ باران‌ که‌ خاص‌ منطقه‌اي‌ است‌ که‌ در آن‌جا نشو و نما کرده‌ است‌ و پس‌ از آن‌ عموميت‌ پيداکرده‌ و اين‌ وظيفه‌ي‌ شاعر است‌ که‌ فرهنگ‌ منطقه‌ي‌ خود را به‌ ديگران‌ معرفي‌ کند و آن‌ جا که‌ استاد آتشي‌ مي‌گويد: تو قشنگي‌ مثل‌ تو / مثل‌ خودت‌/ مثل‌ وقتي‌ که‌ سخن‌ مي‌گويي‌/مثل‌ گلدوزي‌ يک‌ دختر عاشق‌که‌ دل‌ انگيزترين‌ گل‌ها را روي‌ روبالشي‌ عاشق‌ خود مي‌دوزد. اين‌ نشان‌ دهنده‌ي‌ يک‌ فرهنگ‌ بومي‌ است‌ و همان‌طور که‌ گفتم‌ اين‌ وظيفه‌ي‌ يک‌ شاعر است‌ که‌ اين‌ گونه‌ موارد را در شعر خود بيان‌ کند تا زنده‌بماند. من‌ در شعرهاي‌ خودم‌ مخصوصٹ در کتاب‌ آواي‌ دشت‌ سعي‌ کرده‌ام‌ اين‌ فرهنگ‌ بومي‌ را احيا کنم‌. به‌ يکي‌ از نمونه‌ها اشاره‌ مي‌کنم‌ و آن‌ هم‌ شعري‌ است‌ با عنوان‌ مرگ‌: يک‌ شب‌ ستاره‌اي‌ پريد/ ديدم‌ که‌مادرم‌ لب‌هاي‌ خود گزيد... اما شعرهاي‌ محلي‌ من‌ که‌ بيشتر جنبه‌ي‌ طنزآميز دارد بابومي‌ گرايي‌ و معني‌ وسيع‌ آن‌ متفاوت‌ است‌.
ـ در حالي‌ که‌ شما در هر سه‌ ژانر شعرهاي‌ بسيار زيبا و قدرت‌مندي‌ را سروده‌ايد چرا بيش‌تر اشعار محلي‌ شما مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است‌
ـ از اين‌که‌ مي‌فرماييد شعرهاي‌ بسيار زيبا و قدرت‌مند تظر لطف‌ شماست‌ اما اشعار محلي‌ من‌ چون‌ با زندگي‌ روزمره‌ي‌ مردم‌ سروکار دارد و گويش‌ محلي‌ است‌ و باز هم‌ مي‌گويم‌ بيان‌ طنزي‌ است‌ که‌ در آن‌ نهفته‌است‌ و ديگر اين‌ که‌ به‌ صورت‌ نوار در اختيار مردم‌ قرار گرفته‌ شايد اگر به‌ صورت‌ نوشتار درمي‌آمد اين‌ گونه‌ طرفدار پيدا نمي‌کرد. مردم‌ ما حال‌ شنيدن‌ دارند اما حال‌ خواندن‌ ندارند و من‌ فکر مي‌کنم‌ موفقيت‌ اين‌اشعار در اين‌ است‌.
ـ بسياري‌ معتقدند که‌ براي‌ قدرت‌مندتر کردن‌ فرهنگ‌ ملي‌ بايد کوشيد خرده‌ فرهنگ‌ها را تبديل‌ به‌ يک‌ فرهنگ‌ واحد نمود شما چگونه‌ مي‌انديشيد آيا موافقيد براي‌ اين‌ که‌ يک‌ فرهنگ‌ واحد داشته‌ باشيم‌ خرده‌فرهنگ‌ها مثلا گويش‌هاي‌ محلي‌ و بومي‌ را از بين‌ ببريم‌
ـ اين‌ پرسش‌ شما درست‌ مثل‌ اين‌ است‌ که‌ بگوييم‌ مردم‌ همه‌ نوع‌ غذا را دوست‌ دارند آيا بهتر نيست‌ که‌ فقط يک‌ نوع‌ غذا را در اختيار مردم‌ قرار دهيم‌ و آن‌ها را از انواع‌ ديگر محروم‌ کنيم‌. فرهنگ‌ هر ملتي‌ هويت‌آن‌ ملت‌ است‌. پس‌ فرهنگ‌ هر منطقه‌اي‌ هم‌ هويت‌ مردم‌ آن‌ منطقه‌ است‌. ما اکنون‌ بعد از هزاران‌ سال‌ به‌ شاعران‌ و نويسندگاني‌ چون‌ فردوسي‌ نظامي‌ مولوي‌ سعدي‌ ابوالفضل‌ بيهقي‌ نصرالله‌ منشي‌ و امثال‌ اين‌بزرگان‌ مي‌باليم‌ حالا بياييم‌ بگوييم‌ که‌ بايد تمام‌ کلمات‌ عربي‌ را از زبان‌ فارسي‌ جدا کنيم‌ و آن‌ گاه‌ گلستان‌ سعدي‌ با همه‌ زيبايي‌هايش‌ براي‌ نسل‌ آينده‌ي‌ زباني‌ بيگانه‌ و نامأنوس‌ مي‌شود که‌ خود فاجعه‌ي‌بزرگي‌ خواهد بود. براي‌ ادبيات‌ پربار ما و آن‌ جا که‌ مرحوم‌ آقا علي‌ نقي‌ دشتي‌ مي‌فرمايد: موام‌ ميت‌ تو دلم‌ عشکت‌ پنه‌ بيت‌...
يا مرحوم‌ ميرزا محمد جواد حامدي‌ مي‌گويد:
نشيت‌ يايت‌ يه‌ کيل‌ جو سي‌ ديزه‌
برم‌ ديزه‌ مث‌ گرگو عزيزه‌
ببينيد چگونه‌ با زبان‌ زيباي‌ محلي‌ فرهنگ‌ يک‌ جامعه‌ي‌ فقر زده‌ را معرفي‌ مي‌کند که‌ يادآور نمايش‌نامه‌ي‌ گاو غلامحسين‌ ساعدي‌ است‌. يا جناب‌ آقاي‌ مرادي‌ و شعر معروف‌ کلاخايش‌ و نه‌ تنها در منطقه‌ي‌دشتي‌ در مناطق‌ ديگر استان‌ شاعران‌ بزرگ‌ محلي‌ سرا چون‌ زنده‌ياد محمد بياباني‌ و ديگر استاداني‌ چون‌ شمسي‌زاده‌ کمالي‌ محمد غلامي‌ و باز آقاي‌ احمد منصوري‌ در شهر خودمان‌ که‌ دائره‌المعارفي‌ از گياهان‌بومي‌ در اشعار محلي‌ ايشان‌ وجود دارد و اين‌ شاعرانند که‌ معرف‌ زبان‌ و فرهنگ‌ منطقه‌ي‌ خود هستند بي‌ انصافي‌ است‌ اگر تيشه‌ به‌ ريشه‌ي‌ آن‌ بزنيم‌.
ـ چرا با همه‌ي‌ علاقه‌مندي‌ مردم‌ استان‌ و شهرستان‌ به‌ شعر محلي‌ سعي‌ در حذف‌ گويش‌ و آثار بومي‌ و فرهنگ‌ محلي‌ خود داريم‌
ـ به‌ طور دقيق‌ نمي‌دانم‌ که‌ آيا در کشورهاي‌ ديگر هم‌ اين‌ عادت‌ بد تحقير لهجه‌ و گويش‌ وجود دارد. متأسفانه‌ در ايران‌ ما اين‌ عقيده‌ي‌ نادرست‌ و ناشايست‌ از ديرباز وجود داشته‌ که‌ افرادي‌ بي‌ هويت‌ گويش‌ آذري‌و مازندراني‌ لهجه‌ي‌ عربي‌ و ساير لهجه‌ و گويش‌ها را به‌ تمسخر مي‌گيرند و همين‌ باعث‌ شده‌ است‌ که‌ مردم‌ هر منطقه‌ از گويش‌ و لهجه‌ي‌ خود بيزار شوند و طبيعي‌ است‌ که‌ فرزندان‌ خود را وادار مي‌کنند به‌ زبان‌معيار سخن‌ بگويند در صورتي‌ که‌ خواهي‌ نخواهي‌ زبان‌ معيار را در کتاب‌هاي‌ درسي‌ ياد مي‌گيرند و اي‌ کاش‌ همان‌طور که‌ جغرافياي‌ استان‌ داريم‌ زبان‌ و گويش‌ هر منطقه‌ نيز تدوين‌ مي‌شد و در اختياردانش‌آموزان‌ قرار مي‌گرفت‌.
ـ چگونه‌ مي‌توان‌ تأثيرگذاري‌ شعر محلي‌ را از حدود گستره‌ي‌ جغرافيايي‌ فراتر برد. آيا مي‌توان‌ با شعر محلي‌ جهاني‌ شد
ـ ما در استان‌ خودمان‌ که‌ کم‌تر به‌ گويش‌ها و لهجه‌هاي‌ همديگر آشنا هستيم‌ تا چه‌ رسد به‌ کشوري‌ شدن‌ و بعد جهاني‌ شدن‌ آن‌. با ترجمه‌ي‌ آن‌ها شايد بتوان‌ راه‌ به‌ جايي‌ برد اما اين‌ کار را خيلي‌ بعيد مي‌دانم‌.
ـ آيا در ساير نقاط کشور هم‌ شاعران‌ به‌ محلي‌ سرايي‌ مي‌پردازند
ـ در همه‌ي‌ مناطق‌ شور شاعران‌ محلي‌ سرا وجود دارند اما به‌ علت‌ گستره‌ي‌ محدود آن‌ هر شاعري‌ در منطقه‌ي‌ خود شهرت‌ دارد.
ـ چرا محلي‌سرايان‌ کم‌تر اشعار خود را به‌ چاپ‌ مي‌رسانند
ـ به‌ دليل‌ اين‌که‌ گويش‌هاي‌ محلي‌ هيچ‌ وقت‌ به‌ صورت‌ نوشتاري‌ وجود نداشته‌ و مردم‌ فقط شنيده‌اند مثلا کلمه‌ي‌ مويني‌ يعني‌ مي‌بيني‌ به‌ صورت‌ نوشتاري‌ ممکن‌ است‌ از ده‌ نفر يکي‌ بتواند آن‌ را بخواند اما به‌صورت‌ گويشي‌ از ده‌ نفر نه‌ نفر معني‌ آن‌ را به‌ طور يقين‌ مي‌دانند. پس‌ اول‌ بايد الفباي‌ آن‌ را آموزش‌ داد که‌ فعلا کار مشکلي‌ است‌ شايد در آينده‌ امکا پذير شود.
ـ جناب‌ آقاي‌ بهزادي‌ اگر موافقيد اندکي‌ درباره‌ي‌ تاريخ‌چه‌ي‌ شعر محلي‌ در شهرستان‌ استان‌ و در شعر فارسي‌ بيان‌ کنيد
ـ تا آن‌ جايي‌ که‌ من‌ اطلاع‌ دارم‌ شعر محلي‌ در شهرستان‌ دشتي‌ با شعرهاي‌ مرحوم‌ شيخ‌ علي‌ عاشوري‌ شروع‌ مي‌شود و بعد مرحوم‌ آقا سيد علي‌ نقي‌ ميان‌ خره‌اي‌ و بعد شاعراني‌ که‌ قبلا نام‌ بردم‌ و هم‌ اکنون‌ هم‌در اين‌ زمينه‌ فعاليت‌ دارند و در ساير شهرستان‌ها هم‌ باز از عزيزان‌ محلي‌ سرا نامي‌ برده‌ شد و متأسفانه‌ در تاريخ‌ ادبيات‌ ايران‌ اشاره‌اي‌ به‌ محلي‌ سرايان‌ نشده‌ از شيخ‌ اجل‌ سعدي‌ چند بيتي‌ به‌ زبان‌ محلي‌شيرازي‌ ذکر شده‌ است‌.
ـ مهم‌ترين‌ ويژگي‌ اشعار محلي‌ شما طنز عرياني‌ است‌ که‌ در تک‌ تک‌ ابيات‌ محلي‌ شما جاري‌ است‌ چرا اين‌ طنز کم‌تر به‌ يک‌ طنز اجتماعي‌ تبديل‌ مي‌شود
ـ خودتان‌ مي‌فرماييد طنز عريان‌ پس‌ چگونه‌ مي‌توان‌ گسترش‌ داد.
ـ آيا براي‌ سرودن‌ شعر محلي‌ الگوي‌ خاصي‌ داشته‌ايد
ـ همه‌ چيز الگوي‌ کار من‌ قرار مي‌گيرد. در کوچه‌ خيابان‌ و با دوستان‌ هرچه‌ دريابم‌ با اندکي‌ پر و بال‌ سوژه‌ي‌ شعر من‌ مي‌شود.
ـ از شعر محلي‌ که‌ بگذريم‌ اشعار سپيد شما از يک‌ فضاي‌ دپرسيوني‌ و سياه‌ سرشار است‌. آيا اين‌ فضا نتيجه‌ي‌ يک‌ جهان‌ بيني‌ خاص‌ مي‌باشد
ـ ببينيد فضاي‌ شعر من‌ يا اوضاع‌ اجتماعي‌ است‌ يا وصف‌ طبيعت‌ اطراف‌ خود است‌ و يا عاشقانه‌. وقتي‌ در شعرهايم‌ کت‌ دشتي‌ و کشتزاري‌ وسيع‌ در مغرب‌ خورموج‌ را ترسيم‌ مي‌کنم‌ مربوط به‌ چهل‌ سال‌ پيش‌است‌ منظورم‌ فضاي‌ آن‌ منطقه‌ است‌. من‌ از پيرمردان‌ مي‌شنيدم‌ که‌ مي‌گفتند اين‌ منطقه‌ هشتاد سال‌ پيش‌ خيلي‌ بهتر بوده‌ سرسبز و دل‌ نشين‌. حالا ببينيد چنين‌ منطقه‌اي‌ که‌ سال‌ به‌ سال‌ رو به‌ خرابي‌ مي‌نهد وتبديل‌ به‌ زمين‌ لايزرع‌ مي‌شود بايد شعرش‌ سرشار از فضاي‌ سياه‌ و نااميدي‌ باشد. اما شعرهاي‌ عاشقانه‌ي‌ من‌. اگر قرار باشد عشق‌ فورٹ به‌ نتيجه‌ برسد همان‌طور که‌ دل‌خواه‌ شاعر است‌ ارزش‌ خود را از دست‌مي‌دهد. به‌ نظر من‌ عشق‌ وقتي‌ زيباست‌ که‌ عاشق‌ ناکام‌ مانده‌ باشد و درنتيجه‌ فضاي‌ عشق‌ ناکام‌ بايد فضايي‌ سياه‌ باشد.
ـ به‌ عنوان‌ آخرين‌ سؤال‌ روند کنوني‌ شعردر شهرستان‌ و نيز استان‌ چگونه‌ مي‌باشد چه‌ افقي‌ را پيش‌ روي‌ شعر مي‌بينيد
ـ به‌ نظر من‌ روند شعر در کشور نابسامان‌ است‌ چه‌ رسد به‌ استان‌ و شهرستان‌ دشتي‌. من‌ هميشه‌ اين‌ را گفته‌ام‌ که‌اي‌ کاش‌ مي‌گذاشتند شعر نيمايي‌ به‌ کمال‌ خود مي‌رسيد. تازه‌ مخالفان‌ داشتند با شعر نيمايي‌کنار مي‌آمدند که‌ امواج‌ گوناگون‌ پيدا شد و زبان‌ طغيان‌ دراز.
به‌ طور کلي‌ معتقد هستم‌ که‌ شاعر بايد با شعر کلاسيک‌ طبع‌آزمايي‌ کند و بعد وارد مرحله‌ي‌ نو شود. مگر مي‌توان‌ کسي‌ را به‌ صرف‌ داشتن‌ قدرت‌ زياد روي‌ تشک‌ کشتي‌ آورد در حالي‌ که‌ به‌ فنون‌ کشتي‌ وارد نيست‌.هرچيز الفبايي‌ دارد که‌ بايد رعايت‌ شود.

 

مراسم‌ بزرگ‌داشت‌ سيد اسماعيل‌ بهزادي‌ بهانه‌اي‌ شد براي‌ حضور محلي‌ سرايان‌ نامي‌ استان‌ و علاقه‌مندان‌ به‌ شعر محلي‌ در تالار ارشاد خورموج‌. در اين‌ مراسم‌ فرصتي‌ فراهم‌ گرديد تا با چند تن‌ از شاعران‌ وصاحب‌نظران‌ شعر محلي‌ به‌ گفتگو بنشينيم‌. ايرج‌ شمسي‌زاده‌ فرج‌الله‌ کمالي‌ و  محمد غلامي‌ به‌ سه‌ سؤوال‌ مشترک‌ و هم‌ چنين‌ معصومه‌ خدادادي‌ به‌ دو سؤوال‌ جداگانه‌ي‌ ما پاسخ‌ گفته‌ که‌ متن‌ پرسش‌ و پاسخ‌ رادر زير مي‌خوانيد:
سؤوالات‌ مشترک‌:
1ـ در اشعار محلي‌ استان‌ بوشهر چه‌ جايگاهي‌ را براي‌ شعر محلي‌ آقاي‌ بهزادي‌ متصوريد
2ـ چشم‌انداز شعر محلي‌ استان‌ را چگونه‌ مي‌بينيد
3ـ به‌ عنوان‌ يک‌ شاعر محلي‌ نظر خود را در مورد اعلام‌ روز تولد فايز به‌ عنوان‌ روز شعر محلي‌ استان‌ بيان‌ بفرماييد
ايرج‌ شمسي‌زاده‌
1ـ با توجه‌ به‌ سابقه‌ي‌ ديرينه‌ي‌ آقاي‌ سيد اسماعيل‌ بهزادي‌ در سرودن‌ شعر محلي‌ و طنز خاص‌ ايشان‌ و سلسله‌ بحث‌هاي‌ ايشان‌ و آقاي‌ بهزادي‌ را يکي‌ از قله‌هاي‌ رفيع‌ زاگرس‌ شعر محلي‌ مي‌دانم‌.
2ـ اگر ابر و باد و مه‌ و خورشيد و فلک‌ اجازه‌ بدهند و تنگ‌نظري‌ و کوته‌بيني‌ پيش‌ نيايد شعر محلي‌ با توانايي‌هاي‌ بالقوه‌ي‌ خود نخستين‌ هنر مورد علاقه‌ مردم‌ استان‌ خواهد بود و پا به‌ پاي‌ شروه‌خواني‌ وشاهنامه‌خواني‌  در دل‌ مردم‌ جاي‌ خواهد داشت‌ و بر لبان‌شان‌ جاري‌ خواهد شد.
3ـ فايز در دل‌ مردم‌ استان‌ مقام‌ تثبيت‌ شده‌ و والايي‌ دارد که‌ بدون‌ تغيير و هميشگي‌ برجاي‌ خواهد بود و هيچ‌ مطلب‌ و موضوعي‌ از ارج‌ آن‌ نخواهد کاست‌ اما از آن‌ جا که‌ فايز هرگز محلي‌ سرا نبوده‌ و يک‌ بيت‌شعر با لهجه‌ محلي‌ از وي‌ سراغ‌ نداريم‌ و از سويي‌ ديگر روز تولد ايشان‌ هم‌ مشخص‌ نيست‌ اگر منظور واقعي‌ اين‌ است‌ که‌ روز شعر محلي‌ مختص‌ محلي‌سرايان‌ و شعر محلي‌ باشد چه‌ اشکالي‌ داشته‌ و دارد که‌اين‌ روز مثلا در زادروز حاج‌ علي‌ مرادي‌ شاعر منظومه‌ي‌ گران‌سنگ‌ کلاخا شروع‌ شده‌ و سال‌ اول‌ به‌ شعر ايشان‌ و شعرخواني‌ ديگران‌ اختصاص‌ يافته‌ و سال‌هاي‌ ديگر در همان‌ روز به‌ شعر و شاعر محلي‌سرايي‌ديگر پرداخته‌ شود که‌ صورت‌ ديگر قضيه‌ مي‌شود روز فايز يا روز شخصي‌ ديگر که‌ نقض‌ غرض‌ است‌ و روز شعر محلي‌ نخواهد بود هم‌چنان‌ که‌ در شيراز روزي‌ را به‌ نام‌ حافظ نام‌گذاري‌ کرده‌اند و هر ساله‌ در آن‌ روزبه‌ خصوص‌ از حافظ سخن‌ مي‌رود.
اگر در اين‌ استان‌ هم‌ مي‌خواهند روزي‌ را به‌ نام‌ فايز نام‌گذاري‌ کنند و هر ساله‌ در آن‌ روز سخن‌ از فايز بگويند امري‌ است‌ علي‌حده‌ و ربطي‌ به‌ روز شعر محلي‌ ندارد. ولي‌ روز شعر محلي‌ روزي‌ است‌ جداگانه‌ که‌محلي‌سرايان‌ مايل‌اند در روز تولد يکي‌ از آنان‌ شروع‌ شده‌ و سال‌ اول‌ از آن‌ شخص‌ و شعر ايشان‌ سخن‌ به‌ ميان‌ آيد و سال‌هاي‌ ديگر در همان‌ روز مختص‌ شاعري‌ ديگر و شعرشان‌ و شعرخواني‌ ديگران‌ باشد وبه‌ گمان‌ من‌ موجه‌ترين‌ شخص‌ حاج‌ علي‌ مرادي‌ هستند و زادروز ايشان‌ مناسب‌ترين‌ روز براي‌ نخستين‌ سال‌روز شروع‌ اين‌ کار است‌.


فرج‌الله‌ کمالي‌
1ـ قبل‌ از پاسخ‌ به‌ اين‌ سؤوال‌ دو بيت‌ شعر را به‌ جناب‌ استاد سيداسماعيل‌ بهزادي‌ نقديم‌ مي‌کنم‌
آن‌ يکي‌ مي‌گفت‌ آزادي‌ خوش‌ است‌
هر چه‌ آسان‌ مي‌کند شادي‌ خوش‌ است‌
گفت‌ خورموجي‌ همه‌ يهنا درس‌
هم‌ يني‌ هم‌ طنز بهزادي‌ خوش‌ است‌
استاد سيداسماعيل‌ بهزادي‌ يکي‌ از پيش‌کسوتان‌ بومي‌سرايي‌ در استان‌ در دوره‌ي‌ معاصر است‌. دشتي‌ يکي‌ از گويش‌هاي‌ بسيار قوي‌ و پرمايه‌ و ريشه‌دار بومي‌ست‌ و شايد اغراق‌ نباشد اگر گفته‌ شود اين‌ گويش‌پهلو به‌ پهلوي‌ يک‌ زبان‌ کامل‌ و تمام‌ عيار مي‌زند. اشعار محلي‌ آقاي‌ بهزادي‌ که‌ به‌ يکي‌ از لهجه‌هاي‌ گويش‌ دشتي‌ يعني‌ خورموجي‌ سروده‌ مي‌شود مي‌تواند از دو زوايه‌ مورد اعتنا قرار گيرد يکي‌ تلاش‌ براي‌ حفظگويش‌ جهت‌ بررسي‌هاي‌ زبان‌شناسي‌ و ديگري‌ ماهيت‌ و کيفيت‌ شعري‌ اثر. از منظر اول‌ با توجه‌ به‌ قرابت‌ گويش‌ دشتي‌ با زبان‌هاي‌ پارسي‌ ميانه‌ و باستاني‌ ايران‌ در صورت‌ به‌ کارگيري‌ صحيح‌ واژه‌گان‌ درساختار شعر و تطابق‌ ماهوي‌ واژه‌ي‌ مورد استفاده‌ با قالب‌ انتخاب‌ شده‌ يعني‌ به‌ طور خلاصه‌ پرهيز از ساختارشکني‌ غيرمنطقي‌ در زبان‌. هرگونه‌ کوششي‌ در اين‌ زمينه‌ يقينٹ ارزشمند و ستودني‌ است‌ و چون‌ به‌ قول‌بزرگي‌ بي‌آن‌ که‌ ديده‌ بيند در باغ‌ بسياري‌ چيزها مي‌توان‌ احساس‌ کرد حقير با آن‌ که‌ تسلط کافي‌ به‌ گويش‌ دشتي‌ ندارم‌ اما اقبالي‌ که‌ در خود منطقه‌ دشتي‌ از شعر محلي‌ ايشان‌ مي‌شود را نشان‌گر پاس‌داشت‌اصالت‌ ما در شعر ايشان‌ مي‌دانم‌. با اين‌ حساب‌ مي‌توان‌ نتيجه‌ گرفت‌ که‌ شعر ايشان‌ از اين‌ منظر در جايگاه‌ ارزش‌مندي‌ قرار دارد. اما از لحاظ ماهيت‌ و کيفيت‌ شعري‌ نيز که‌ شعر ايشان‌ اکثرٹ در قالب‌ طنز يا غزل‌سروده‌ شده‌ طنز ايشان‌ ضمن‌ رواني‌ و شيريني‌ از گزنده‌گي‌ هم‌ بي‌بهره‌ نمي‌باشد و در يک‌ کلام‌ در نوع‌ خود بي‌نظير است‌. در غزليات‌ محلي‌ نيز استاد يد طولايي‌ دارند با اين‌ توفيقات‌ و روي‌ هم‌ رفته‌ با عنايت‌ به‌ارزش‌هاي‌ زبان‌شناسي‌ ثبت‌ زواياي‌ پنهان‌ فرهنگ‌ مردم‌ و مؤلفه‌هاي‌ نقد شعر کلاسيک‌ و هم‌چنين‌ سابقه‌ در سرايش‌ به‌ نظر حقير شعر محلي‌ ايشان‌ جايگاه‌ رفيعي‌ را در ميان‌ بومي‌ سرايان‌ به‌ خود اختصاص‌مي‌دهد.
2ـ بدان‌ سبب‌ که‌ واژه‌گان‌ و اصطلاحاتي‌ که‌ در شعر بومي‌ استان‌ تا کنون‌ مورد استفاده‌ قرار مي‌گرفته‌اند همانند ساير امور اجتماعي‌ به‌ تدريج‌ تحت‌ تأثير زبان‌ معيار و شرايط جديد قرار گرفته‌ و دايره‌ي‌ اين‌واژه‌گان‌ براي‌ جوانان‌ هر روز تنگ‌تر مي‌شود پس‌ شعر محلي‌ تنها در يک‌ صورت‌ مي‌تواند روند رو به‌ رشدي‌ را شاهد باشد و آن‌ هم‌ عدم‌ اصرار بومي‌ سرايان‌ جوان‌تر بر استفاده‌ از واژه‌گان‌ منسوخ‌ شده‌ به‌ ويژه‌ نام‌بردن‌ از ابزارهايي‌ که‌ ديگر به‌ هيچ‌ وجه‌ نه‌ ممکن‌ و نه‌ مطلوب‌ است‌ که‌ در جوامع‌ امروزي‌ مورد استفاده‌ قرار گيرند و به‌ جاي‌ آن‌ تلاش‌ در استفاده‌ از همين‌ مقدار واژه‌هاي‌ موجود در گويش‌ فعلي‌ و متداول‌ بين‌عامه‌ي‌ مردم‌ براي‌ نمايش‌ انتقال‌ صور خيال‌ و مفاهيم‌ ذهني‌ خود به‌ شنونده‌ مي‌باشد يعني‌ به‌ طور خلاصه‌ پذيرش‌ واقعيت‌ و پرهيز از به‌ کارگيري‌ کلمات‌ قديمي‌تر که‌ احتمال‌ عدم‌ کاربرد صحيح‌ آن‌ها در ترکيب‌کلام‌ توسط جوان‌ترها وجود دارد تا هم‌ در اثر عدم‌ شناخت‌ کافي‌ معناي‌ دقيق‌ هر واژه‌ معاني‌ نادرست‌ ديگر به‌ آن‌ داده‌ نشده‌ و هم‌ خود به‌ دليل‌ ندانستن‌ کارايي‌ خاص‌ آن‌ واژه‌ها از قدرت‌ شعر بکاهند. بايد توجه‌داشت‌ که‌ چنان‌ چه‌ مشاهده‌ مي‌شود در سال‌هاي‌ اخير از لحاظ کمي‌ روز به‌ روز بر تعداد علاقه‌مندان‌ به‌ شعر محلي‌ چه‌ در بين‌ مخاطبان‌ و چه‌ سراينده‌گان‌ افزوده‌ مي‌شود و به‌ نظر من‌ اگر سراينده‌گاني‌ باشند که‌هم‌ به‌ گويش‌ بومي‌ منطقه‌ي‌ خود و هم‌ به‌ مؤلفه‌هاي‌ شعر خوب‌ آشنايي‌ داشته‌ باشند هيچ‌ مشکلي‌ در سرودن‌ شعر محلي‌ حتا در قالب‌هاي‌ نو هم‌ وجود ندارد.
نتيجه‌ اين‌ که‌ اگر گرونده‌گان‌ به‌ اين‌ نوع‌ شعر بتوانند اشعار جان‌دار و پرمايه‌اي‌ بسرايند چشم‌انداز آن‌ تاريک‌ نخواهد بود و در غير اين‌ صورت‌ محکوم‌ به‌ توقف‌ مي‌باشد در حالي‌ که‌ ساير گونه‌هاي‌ شعري‌ به‌ هرصورت‌ راه‌ را ادامه‌ خواهند داد چون‌ انسان‌ و جامعه‌ به‌ ويژه‌ آن‌ گاه‌ که‌ ايراني‌ باشد از شعر ناگزير است‌.
3ـ اگر نگوييم‌ که‌ تمام‌ کشور ولي‌ به‌ جرأت‌ مي‌توان‌ مدعي‌ شد که‌ اکثريت‌ مردم‌ جنوب‌ ايران‌ فايز و شعرش‌ را به‌ خوبي‌ مي‌شناسند علي‌الخصوص‌ مردم‌ استان‌ بوشهر که‌ در گذشته‌ با فايز و دو بيتي‌هاي‌ اوزيسته‌اند و امروز نيز جزو جدانشدني‌ فرهنگ‌ مردم‌ اين‌ استان‌ در قالب‌ يکايک‌ آن‌ها جاي‌ دارد. آن‌ها ساز عشق‌ و عاشقي‌ و سوز هجران‌ و تحمل‌ شده‌ايد و صبوري‌ را از قصه‌ي‌ عشق‌ او کوک‌ مي‌کنند و مي‌آموزندو چه‌ بسيار سخن‌ که‌ در اين‌ مقوله‌ گفته‌اند و باز هم‌ مي‌شود گفت‌.
اما اما و اما با تعاريفي‌ که‌ در سال‌هاي‌ اخير از سوي‌ صاحب‌ نظران‌ در نشريات‌ و سخن‌راني‌ها از شعر محلي‌ و به‌ عبارت‌ درست‌تر شعر با گويش‌ محلي‌ شده‌ و نيز با توجه‌ به‌ حضور پررنگ‌ اشعار محلي‌ در ادبيات‌استان‌ به‌ باور من‌ به‌ هيچ‌ عنوان‌ نمي‌توان‌ فايز را شاعر بومي‌ سرا دانست‌. البته‌ هم‌ آن‌ بزرگوار مرحوم‌ و هم‌ ساير دوبيتي‌ سرايان‌ شاعران‌ محلي‌ هستند ولي‌ شعر محلي‌ با تعاريف‌ خاص‌ آن‌ نسروده‌اند و حداقل‌حقير حتا يک‌ مصرع‌ کامل‌ محلي‌ از ايشان‌ سراغ‌ ندارم‌. با اين‌ مقدمه‌ اين‌ نام‌گذاري‌ به‌ نظر حقير غيرکارشناسانه‌ و غيرمناسب‌ مي‌باشد توضيح‌ اين‌ که‌ اولا عنوان‌ روز شعر محلي‌ استان‌ خود وافي‌ به‌ مطلوب‌مي‌باشد و نيازي‌ به‌ افزودن‌ نام‌ شخص‌ خاصي‌ براي‌ تکميل‌ آن‌ احساس‌ نمي‌شود ثانيٹ اگر قرار است‌ حتمٹ نام‌ خاصي‌ بر آن‌ گذاشته‌ شود بهتر است‌ بر اساس‌ معيارها و موازين‌ مشخص‌ صورت‌ گيرد که‌ آن‌چه‌ دراين‌ مقدمه‌ به‌ نظر حقير مي‌رسد و قبلا هم‌ در پاسخ‌  نظرخواهي‌ انجمن‌ اهل‌ قلم‌ بوشهر ارائه‌ شده‌ به‌ شرح‌ زير مي‌باشد:
1ـ اگر ملاک‌ تعيين‌ نام‌ مذکور تقدم‌ زماني‌ در بومي‌ سرايي‌ باشد شادروانان‌ سيد علي‌ نقي‌دشتي‌ محمد جواد حامدي‌ و محمد بياباني‌
2ـ اگر تأکيد بر تأثيرگذاري‌ و مانايي‌ در جامعه‌ و فرامنطقه‌اي‌ باشد نام‌هايي‌ چون‌ حاج‌ علي‌ مرادي‌. ايرج‌ شمسي‌زاده‌ مي‌درخشند. بر اساس‌ مطالب‌ فوق‌ پيشنهاد مي‌شود روز مذکور تنها به‌ صورت‌ روز شعر محلي‌استان‌ بوشهر نام‌ گذاري‌ گردد و براي‌ تعيين‌ تاريخ‌ آن‌ در سال‌ از تاريخ‌ تولد کسي‌ استفاده‌ شود که‌ در حال‌ حاضر هم‌ از پيش‌کسوتان‌ شعر محلي‌ محسوب‌ مي‌گردد و هم‌ از نظر معمر بودن‌ و نيز تأثيرگذاري‌ وفرامنطقه‌اي‌ بودن‌ مورد اجماع‌ مي‌باشد و او کسي‌ نيست‌ جز حاج‌ علي‌ مرادي‌ خورموجي‌ زيرا در سن‌ بالاي‌ هشتاد سال‌ سرودن‌ و عاشقانه‌ سرودن‌ کار ساده‌اي‌ نيست‌ و او چنين‌ است‌. ناگفته‌ نماند که‌ اگر قرار بودروز شعر استان‌ بدون‌ پسوند محلي‌ تعيين‌ مي‌شد نام‌ فايز نيز مي‌توانست‌ قابل‌ توجيه‌ باشد هرچند که‌ در آن‌ صورت‌ هم‌ از کنار نام‌ بزرگاني‌ مانند منوچهر آتشي‌ به‌ آساني‌ نمي‌شد گذشت‌.

محمد غلامي‌
1ـ به‌ گمان‌ من‌ اگر بناي‌ شعر محلي‌ استان‌ بر چهار يا پنج‌ ستون‌ استوار باشد يکي‌ از آن‌ها سيد اسماعيل‌ بهزادي‌ است‌.
بهزادي‌ از شاعران‌ درجه‌ اول‌ طنزپرداز استان‌ است‌. موضوع‌ طنز او زن‌ است‌. موضوعي‌ که‌ در ادبيات‌ ما از ديرباز به‌ جد يا طنز به‌ آن‌ پرداخته‌اند. اما بهزادي‌ به‌ صورت‌ ويژه‌ به‌ آن‌ نظر دارد و همين‌ قسمت‌ ازشعرهاي‌ او جذابيتي‌ خاص‌ يافته‌ که‌ دهان‌ به‌ دهان‌ نقل‌ مي‌شود.
2ـ از عمر شعر محلي‌ استان‌ بوشهر چهار دهه‌ مي‌گذرد. در اين‌ مدت‌ شعر هم‌ در فضاي‌ بسته‌ و هم‌ آشکار به‌ حيات‌ خود ادامه‌ داده‌ است‌. يکي‌ از عواملي‌ که‌ آن‌ را زنده‌ نگه‌ داشته‌ استقبال‌ مردم‌ از آن‌ بوده‌ چرا که‌ درطول‌ عمر خويش‌ مستقيمٹ با مردم‌ و از مردم‌ گفته‌ و در دردها و شادي‌هاي‌شان‌ شرکت‌ داشته‌ است‌. مدت‌ها بار رسالت‌ شعر محلي‌ بر دوش‌ محدودي‌ بود. گرچه‌ به‌ نظر مي‌رسد خانم‌ طيبه‌ پري‌ برازجاني‌ شاعردشتستاني‌ پيشگام‌ شعر محلي‌ استان‌ باشد ولي‌ زنده‌ياد محمد بياباني‌ را به‌ عنوان‌ پيشگام‌ اين‌ شعر مي‌شناسند. شاعري‌ که‌ اولين‌ کلنگ‌ گل‌ اين‌ باغ‌ را کاشت‌. کلنگي‌ که‌ بعدها در سرتاسر استان‌ چرته‌ زد تاجايي‌ که‌ امروز شاهد شب‌هاي‌ شعر محلي‌ در شهرهاي‌ مختلف‌ استان‌ هستيم‌ که‌ در اين‌ راستا تلاش‌ هفته‌ نامه‌ي‌ پيغام‌ قابل‌ تقدير است‌. شعر محلي‌ حقي‌ به‌ گردن‌ ما دارد. در سال‌هاي‌ فرار شعر از مردم‌ و گريزتوده‌ي‌ مردم‌ از شعر شعر محلي‌ توانسته‌ پيوندي‌ بين‌ مردم‌ و شعر ايجاد و سالن‌ها را لبريز از اشتياق‌ کند و رسالتي‌ که‌ شعر به‌ گردن‌ دارد را به‌ انجام‌ رساند. شعر محلي‌ توانسته‌ دريچه‌اي‌ تازه‌ بگشايد کلمات‌ وضرب‌المثل‌هاي‌ مرده‌اي‌ که‌ در زندگي‌ ماشيني‌ و مدرن‌ جايي‌ ندارد روحي‌ بدهد. آنان‌ را از جمود به‌ درآورد و معنايي‌ نوببخشد. کاري‌ که‌ بيش‌تر در آثار فرج‌الله‌ کمالي‌ و ايرج‌ شمسي‌زاده‌ شاهديم‌. شعر محلي‌ استان‌ظرفيت‌ آن‌ را دارد که‌ بتواند با عناصر قديم‌ حرف‌هاي‌ امروزي‌ بزند. اين‌ شعر هم‌ از لحاظ کيفي‌ و هم‌ از نظر کمي‌ رو به‌ رشد است‌ و آينده‌اي‌ قابل‌ توجه‌ را در پيش‌ خواهد داشت‌ البته‌ زمان‌ آن‌ رسيده‌ است‌ که‌ موردنقد و بررسي‌ نيز قرار گيرد تا پالايش‌ شود.
3ـ آرزوي‌ ديرينه‌ام‌ جمع‌ شاعران‌ و تبادل‌ شعر و انديشه‌ بوده‌ و هست‌. روز شعر محلي‌ زمينه‌ را براي‌ اين‌ کار و تجليل‌ و تحليل‌ انديشه‌ها و فرهنگ‌ به‌ صورت‌ منظم‌ فراهم‌ مي‌آورد پس‌ وجود چنين‌ روزي‌ امر خيري‌است‌. فايز جايگاه‌ ويژه‌ي‌ خود را دارد که‌ شراب‌ شعرش‌ با شکر نغمه‌هاي‌ مادران‌ از بدو تولد به‌ کام‌ جان‌مان‌ ريخته‌ و مهرش‌ در وجودمان‌ ريشه‌ دوانده‌ اما حال‌ که‌ سخن‌ از روز شعر محلي‌ است‌ بايد آن‌ روز مرتبطبا کساني‌ باشد که‌ عمر ادبي‌ خود را بر سر اين‌ راه‌ نهادند. کساني‌ چون‌ خالق‌ منظومه‌ي‌ کلاخا استاد حاج‌ علي‌ مرادي‌ يا ستارگان‌ درخشان‌ شعر محلي‌ استان‌ نظير زنده‌ياد محمد بياباني‌ ايرج‌ شمسي‌زاده‌ فرج‌الله‌کمالي‌ سيد اسماعيل‌ بهزادي‌ و حسين‌ فيروزي‌.
و اگر سرودن‌ شعر با گويش‌ محلي‌ ملاک‌ نيست‌ و بومي‌ گرايي‌ مد نظر است‌ چه‌ کسي‌ شايسته‌تر از استاد منوچهر آتشي‌ که‌ جامع‌ جميع‌ صفات‌ است‌ و جهانيان‌ از پنجره‌ي‌ شعرش‌ جنوب‌ ايران‌ را مي‌خوانند.
در پايان‌ اين‌ شعر را به‌ استاد سيد اسماعيل‌ بهزادي‌ تقديم‌ مي‌کنم‌:
خشه‌ او کوت‌ کار کذه‌ي‌ برت‌ بو
زن‌ چيک‌ چيکو و هارو ورت‌ بو
و هر جاري‌ کني‌ هر گل‌ بشيني‌
هميشه‌ شر دي‌ علو تو خرت‌ بو
ـ با توجه‌ به‌ اين‌ که‌ معصومه‌ خدادادي‌ يکي‌ از معدودترين‌ شاعران‌ زن‌ محلي‌ استان‌ مي‌باشد دو سؤال‌ نيز از ايشان‌ پرسيديم‌ که‌ پاسخ‌هاي‌شان‌ را مي‌خوانيد:
ـ آيا شاعر محلي‌ زن‌ ديگري‌ غير از شما در حال‌ حاضر در استان‌ وجود دارد
ـ به‌ نظر شما چرا شاعران‌ زن‌ در استان‌ کم‌تر به‌ سرودن‌ شعر محلي‌ روي‌ مي‌آورند

ـ در حال‌ حاضر خير ولي‌ قبلا خانم‌ برازجاني‌ با اين‌ که‌ زاده‌ي‌ شيراز بوده‌ اما به‌ دليل‌ اين‌ که‌ اصالتٹ برازجاني‌ مي‌باشد و به‌ خاطر علاقه‌اي‌ که‌ به‌ اين‌ لهجه‌ داشته‌ شعر محلي‌ مي‌سروده‌ است‌.
ـ شايد انگيزه‌اي‌ براي‌ اين‌ کار ندارند البته‌ بايد اين‌ سؤال‌ را از خودشان‌ پرسيد اما سرايش‌ شعر محلي‌ آن‌ گونه‌ که‌ فکر مي‌کنيد خيلي‌ هم‌ راحت‌ نيست‌ بل‌که‌ بسيار مشکل‌تر از سرودن‌ شعر فارسي‌ در قالب‌هاي‌گوناگون‌ مي‌باشد به‌ طوري‌ که‌ دست‌ و پاي‌ شاعر به‌ خاطر محدوديت‌ واژه‌گان‌ بسته‌ مي‌باشد. من‌ فکر مي‌کنم‌ سرودن‌ شعر محلي‌ کار ساده‌اي‌ نيست‌ که‌ با مضمون‌ محکم‌ و سرايش‌ عالي‌ از عهده‌ي‌ هر کسي‌ برآيد.